رد شدن به محتوای اصلی

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ ( ناراستی )


ارد بزرگ می گوید : ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم !

بیا تا جهان را به بد نسپریم / به کوشش همه دستِ نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بود یادگار (فردوسی بزرگ)

تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست، برسانِ روشنایی (اُرُد)

«آری؛ آن دو گوهر مینوی آغازین که با هم در خواب و رویا بودند، پدیدار و آشکار شدند. در اندیشه، گفتار و کردار، یکی "نیک" و دیگری "بد" است. از این دو نیکوکاران هستند که با شیوه ی درست برمیگزینند نه نیکوکاران (یسنا؛هات30 بند 3)»

این دو گوهرِ همزاد در بیکنشی و رویا با یکدیگر در سرشت آدمی به سر میبرند. روش و منش انسان میتواند یکی از آن دو را از بیکنشی و رویا مانندی به کنشگری فراخواند. انسان با آزادگزینی میتواند با داوری خویش یکی از آن دو را بگزیند و بپروراند. هر کدام که گزیده شدند، از بیکنشی به کنشگری درآمده و آنچه درون خود دارند را نمایان میسازند.

گوهر نیکی از بیکنشی به هستی درمیآید و گزیننده ی خویش و جهان پیرامون وی را به هستومندی میرساند.

گوهر بدی از بیکنشی به نیستی در میآید و گزیننده ی خویش و جهان پیرامون وی را به نیستی میکشاند.

بن گیتی و همه ی آنچه میبینیم از "هستی" مایه گرفته است. در این میان "نیستی" نیست. زیرا "نیستی" هیچگاه نمیتواند به "هست" درآید. از این رو ما نیستی را هرگز نمیتوانیم ببینیم. اگر هم گاهی واژه ی "نیست" بر زبانمان سراییده میشود، گویای کمبود "هستی" در گوشه ای پیرامون ماست؛ نه اینکه نیستی را به چشم دیده ایم، به گوش شنیده ایم یا با پوست سَهیسته ایم. شاید بهتر باشد "نیستی" را یکبار برای همیشه به فراموشی بسپاریم. آیا بهتر نیست؟

اما اگر "نیست" نیست، چرا آنچه در گیتی روی میدهد، هماره همِستار با آنچه گفتیم است؟ جنگ ها و ویرانیها، هستی ها را فرو می بلعند و نیستی ها را به ارمغان می آورند. آدمیان همواره مینالند که هستی ایشان نیست شده. فرزانگان و اندیشمندان نیز از شوندِ ناگهانیِ نیستیِ زمین سخن میگویند.

پرسش در این است که "نیستی" چگونه مینه ی مرگ آورخود را بر "هستی" چیره میسازد و زندگی را به نازندگی، آبادی را به ویرانی دگرگون میکند؟

پاسخ را میتوانیم از دل اسطوره های سرزمین خویش بدست آوریم.

ایرانیان زُروانگرا بر این باور بودند که اهریمن زاده ی شک زروان (زمان بیکران) در پدید آوردن اهورامزدا است. در زندگی آدمیزادگان نیز چنین شکی میتواند نیستی آور باشد.

تا زمانی که انسان بر این باور باشد که "راه در جهان یکیست است و آن راه راستیست"، آدمی بیراهه ها و کوتاهه راه ها را به ناراستان فرومیهلد و خود مگر در راه "هستی" نمیپوید.

پندار و دیدمان [باید] بر روشنایی باشد و راستی، بدینگونه راه های آینده، روشن است و هموار (اُرُد بزرگ)

چرا که، تنها مبارزه با ناراستیها به ما ارزش داده و همزیستی با تباهی، سرافکندگی در پی دارد (اُرُد بزرگ)

اما آنگاه که آدمی بر یگانگی راه راستی شک بَرَد و میانبُرِ ناراستی را برگزیند، ناراستی و کژی بر ابزارِ هستومندِ تنِ او فرمانروا میگردد و آن بزرگترین نیرنگِ اهریمن کنشگر میشود. و نیرنگی که از آستین بدی به در آمده برای او پیروزی آفرین میشود.

آن بزرگترین نیرنگ و پیام اهریمن این است: «"هستی" را تنها با "هستی" میتوان از میان بُرد»

هستی یک چیز عبارت است از رایومندی و نظم میان خردیزه های گوناگون آن چیز در رسیدن به هدفی که برای آن ساخته شده است. حال اگر با کمک ابزاری، نظم میان خردیزه های هماهنگ را از میان ببریم، "هستی" را به "نیستی" دگرگون کرده ایم. نمونه ی چنین کاری، ویژگیِ "ویرانگری" است.

آن که راستی نپوید، گرفتار آمیزش با اهرمن است، فرزند این آمیزش فتنه است و شورش (اُرُد بزرگ)

اهریمن آفریدگار نیست، اگر چیزی باشد ویران کننده است.

برای نابود کردن "هستی" ها، بایسته است ویرانگری از اندیشه به کردار درآید. برای انجام چنین کنشی، اهریمن به یکی از فرزند زادگانش با نام دیو خشم (اَئِشمَ در اوستا) دستور میدهد که در اندیشه ی آدمیان فرو رود تا بدین ابزار بتوانند هستی را ویران سازند.

آدمی که خشم را در درون خود کنشگر سازد، به جای آنکه شکیبایی کند تا شکفته شود، با نشکیفتگی، شکوفه های نشکفته ی عمر خویش را میچیند. میوه ی چنین کنشی بی میوگی خواهد بود.

در آن گاه و دوره که خشم بر گیتی چیره میگردد، به فرمان اهریمن، سپاهی از "هست پیکرانِ نیست اندیشه" بر هستیوریِ آبادبومها می یورشند:

از این مارخوار اهرمن چهرگان / ز دانایی و شرم بی بهرگان

نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد / همی داد خواهند گیتی به باد

از این زاغساران بی آب و رنگ / نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ

بدین تخت شاهی نهادست روی / شکم گرسنه مرد دیهیم جوی

انوشیروان دیده بُد این به خواب / کزین تخت بپراکند رنگ و آب

چنان دید کز تازیان صد هزار / هیونان مست و گسسته مهار

گذر یافتندی به اروند رود / نماندی بر این بوم و بر تار و پود

هم آتش بِمُردی به آتشکده / شدی نور نوروز و جشن سَده

ز ایران و بابِل ز کشت و دِرود / به چرخ زحل بر شدی تیره دود

به هر کشوری در ستمکاره ای / پدید آید و زشت پتیاره ای

نشانِ شب تیره آید پدید / ز ما بخت فرخ بخواهد پرید

«از این دو گوهر مینوی، گمراهان شیوه ی درست را برنگزیدند. زیرا هنگام اندیشه و گفتگو و پرسش و پاسخ، دورویی و فریب بر ایشان چیره شد، چنانچه بدترین منش را برگزیدند، به همین روی با خشم همراه شدند که جهانِ هستی را به تباهی میکشانَد (یسنا؛ هات 30 بند 6)»

«در آن هنگام یازده هزار و یکصد گونه دیوان ژولیده موی از تخمه خشم به ایران یورش میکنند. آنان از سوی خراسان خواهند آمد و این سرزمین را ویران خواهند ساخت و روستاها و شهرها، دودمانی خواهند شد و از آن دودمان نیز جز استخوانی برجای نخواهد ماند. در آن هنگام دوستی از میان خواهد رفت و از هر هزار کس، یک کس به دین زرتشت خواهد گروید. در آن هنگام پادشاهی به بندگان انیران رسد. چون خیونان، ترک، اتوروتوپیذ، اودرک، کوهیاران، چینیان و کابلیان و سغدیان و ارومیان و خیونان سپید سرخ پوش. (زند وهومن یسن؛ درِ چهارم)»

ناراستی ها و کمانگی ها همگنان بدی و تاریکی اند و همگی از تخمه ی اهریمن. (ز کژی نه سر بود پیدا نه بن)

ازین رو ناگزیرانه روی به سوی نیستی و مرگ دارند. کژی ها درچرخه ای ناخودآگاه، بِدان چیز دچار گشته که از آن برآمده اند. نیستی، نیستی میزاید و ناراستی، ناراستی و هر دو مرگ را درود میفرستند. اما آنگاه که اندیشه ی بد در کالبد هستیوران رخنه کند، با جایگیری خود در میان اندیشه و روان آدمیزادگان، خویش را زنده نگاه می دارد و نو به نو نیستی میزاید.

و با این ترفند، مرگی را که خویشتنِ نیستیورِ وی دچارِ آن بوده، به هستیوریِ پیرامونش فرامیفکند. در آن هنگامست که جداسریِ نیک و بد، هستی و نیستی، زندگی و نازندگی، راسنی و ناراستی، از میان میرود.

در این زمان آموزگارانِ بِدروغ، آموزشهای نیستی آور خود را درُوَندانه میگسترانند. زیرا کسی را یارای آن نیست، در گفتار اینان بدی را از نیکی گزارش و جداسری نهد.

«از پیامبران دروغین دوری گزینید. آنان در پوستین گوسفندان نزد شما می آیند، اما گرگان درنده ای هستند. آنها را از میوه هایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از بوته ی خار، و انجیر را از علف هرز میچینند؟ به همین سان هر درخت نیکو میوه ی نیکو میدهد، اما درخت بد، میوه ی بد. انجیل متی 7: 15-27»

آدمیزاده میتواند، نیستی را به نیستی بسپارد. او میتواند ناراستی را رهسپار نیستی و مرگ کند

آنگاه یک بار برای همیشه او را بدرود میگوید و چنین میهمان ناخجسته ای را از روان و تن و اندیشه ی خویش به بیرون می افکند.

باید دست به کار شد.

کینه ها، که بدی و نفرین را در چهره ی "محبت" (چیزی در روبرو، مهر آریایی و در پشت، کینه ی یهودی)

می آرایند. چنین پیچیده های زاینده ی نفرت را باید به دور افکند.

انتقام ها، قناعت ها، غیرت ها، تعصبات و هرآنچه با مهر پارسی میانه ای ندارد را باید به دور اوژنید

(چنین واژگانی در پارسی حتا همتا و هم معنا ندارند، و اگر دارند فلسفه ی اندیشه شان ز بیخ و بن با این تازی مفاهیم دگرگونه است)

مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نگاهی آماری به کارآفرین های زن

وضعیت زنان و دختران کارافرین دانشگاهی در ایران و جهان در تحقیق دیگری، اهداف و انگیزه های خانمها عبارت بود از: شناخت فرصت و به دست آوردن پول و لذت بردن از کار. با توجه به نتایجی که از تحقیق «توسعه کارافرینی زنان و دختران دانشگاهی» به دست آمده است، می توان گفت که زنان کارافرین بیشتر در محدوده سنی ۳۰ تا ۵۰ سال قرار دارند (که بسته به ملیت، این سن متغیر است). در «فلسطین اشغالی»، میانگین سنی خانمها ۵۲ سال است، در حالی که میانگین سنی مورد مشاهده در «اروپا» و «امریکا» ۴۰ سال است و میانگین سنی زنان کارافرین شرکت کننده در تحقیق انجام شده در ایران ۳۴ سال است. متغیر سنی افراد شرکت کننده در این تحقیق ۱۹ تا 54 سال است (که از این میان 76% از آنها متأهل اند). 9/21% آنها قبل از کارافرین شدن دانشجو، 5/31% کارمند تمام وقت در شرکتی دولتی، 8/24% کارمند تمام وقت در شرکتی خصوصی، 1/17% کارمند پاره وقت، 1% بیکار، 6/7% خانه دار، 4/13% کارفرما، بودند. مهمترین انگیزه ها و اهداف زنان کارافرین ایرانی - بترتیب اولویت – عبارت است از: رضایت شخصی ، اثبات شایستگی های خود، کمک به دیگران، داشتن قدرت و موقعیت اجتماعی برتر

خردمند بزرگ حکیم عمر خیام

      حکیم عمر خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقیان بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. تلاشها خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبر تألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 د

بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی به روایت یاسمین آتشی

بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی عطاملك‌ جوینی‌ كه‌ یكی‌ از وزیران‌ دربار هلاكو می‌باشد و كتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ او معروف‌است‌ به خواجه نصیرالدین توسی گفت اکنون که ایران در زیر یوغ اجنبی است و هیچ جای نفس کشیدن نیست بهترین جای دنیا برای اقامت گزیدن کجاست ؟ تا از برای رشد و حفظ جان به آنجا در آییم خواجه خنده ایی کرد و گفت بهترین جا ایران است و از برای شخص خود من زادگاهم توس ، شما را دیگر نمی دانم مختارید انتخاب کنید و عزم سفر نمایید عطاملک پاسخ داد برای دانشمندانی نظیر ما بستر آرامش دروازه های باشکوهتری به روی آیندگان خواهد گشود و خواجه به طعنه گفت البته اگر آینده ی باشد ! چرا که فرار اهل خرد ، نفع شخصی عایدشان می کند  و در این حال دیار مادری همچنان خواهد سوخت امروز مهمترین وظیفه ما ایستادن و خرد را به کار بردن برای رفع ایستیلای اجنبی است و اگر این کار نتوانیم دیگر فایده ایی برای زنده بودن نمی بینم . ارد بزرگ اندیشمند و متفکر برجسته کشورمان می گوید : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد . عطاملک جوینی در حالی که به زمین می نگریست به خ