رد شدن به محتوای اصلی

زندگینامه باقر خان ، مشهور به سالار ملّی

Bagherkhan.jpg

باقر خان، مشهور به سالار ملّی، از مبارزان جنبش مشروطه ‌است. او، فرزند حاج رضا بنا، در سال ۱۲۴۰ شمسی در محله خیابان تبریز زاده شد. او قبل از مشروطیت بنّا بود. پس از مشروطیت مجاهد شد. ریاست مجاهدین محله خیابان تبریز (خیابان یکی از محلات قدیمی تبریز است مشتمل بر بخش‌های واقع در جنوب رودخانه آجی در شرق شهر که تا جنوب شرقی نیز می‌رسید) به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ایالتی مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتی که تبریز را در محاصره داشت جنگ کرد. اما پس از اوّلین شکست که از قشون دولتی خورد، سست شده در صدد تسلیم برآمد. تا کار ستّارخان که در امیرخیز، محله دیگر تبریز، با دولتیان جنگ می‌کرد قوت گرفت، وی نیز سستی را از خود دور ساخته بار دیگر به جنگ با قشون دولتی پرداخت. در اثر همکاری او با ستّارخان کار مشروطه‌طلبان پیشرفت کرد و تبریز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ایالتی تبریز باقرخان را به لقب سالار ملی ملقب ساخت، و از او تقدیر کرد و آوازه اشتهارش در سراسر ایران پیچید.

در مطلبی می خوانیم : با شروع پادشاهی محمدعلی شاه قاجار که عامل سفارتخانه های خارجی بود در اولین گام مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را به گونه های مختلف زمین گیر نمود . در این بین ستارخان و باقرخان شعله های مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران را روشن نگاه داشتند .

در زمانی که همه فکر می کردند ستارخان نیز همانند بسیاری از آزادیخواهان کشته شده است یکی از یارانش در حضور باقر خان به او گفت قشون دولتی رحمی ندارند و به ما مزدور می گویند، ستارخان پاسخ داد : اگر مزدور هم باشیم مزدور مردمیم نه اجنبی . باقرخان هم گفت : حکیم فردوسی هم وقتی شاهنامه را می نوشت در ایران غریب بود . ستارخان در حالی که به دور دست نگاه می کرد گفت : بزودی مردم آزادیخواه ایران تومار اجنبیان را در هم خواهند پیچید . این نشان میدهد حتی در بدترین شرایط مبارزین آزادیخواه نا امید نشدند و دل به تقدیر نسپردند ، منتظر دگرگونی اوضاع توسط این و آن هم نشدند . به سخن اندیشمند کشورمان ارد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید . و دیدیم در اندک زمانی ورق برگشت و مشروطه خواهان وارد تهران شدند و حاکمیت ملی را بار دیگر زنده نمودند . چنانکه در تواریخ مشروطیت نوشته‌اند، در اثر مجاهدت ستّارخان و باقرخان مشروطیّت نجات یافت. اما خود تبریز دیری نگذشت که به دست قشون روس افتاد. سالار ملی و سردار ملی در تبریز نماندند و به تهران حرکت کردند. یک استقبال شاهانه از این دو مجاهد شجاع از طرف دولت مشروطه به عمل آمد.

باقرخان در تهران منزوی می‌زیست تا قضیه مهاجرت پیش آمد. او دیگر در تهران درنگ نکرد و دنبال مهاجرین رفت. شبی در نزدیکی قصر شیرین عده‌ای از کردها بر سر او و رفقایش ریختند و سرشان را بریدند. (مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از یاران و همراهانش در محرم ۱۳۳۵ قمری آبان ۱۲۹۵ خورشیدی به دست یکی از اشرار معروف کردهای قصرشیرین به نام محمد امین طالبانی به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.)

سالار ملّی مردی جسور و ساده بود. حق بزرگی به گردن مشروطیت ایران دارد. او و ستارخان برای مشروطیت با قوای دولتی به جنگ برخواستند و موفق شدند. این دو نفر از توده برخاسته بودند، در سخت ترین ایام با اتکاء به توده تبریز با شاه مستبد مبارزه کرده بودند؛ یک حرکت و نهضت ملی را رهبری کرده بودند، مسلمان بودند و به مشروطیت ایمان داشتند. این بود که به آسانی قهرمان ملت شناخته شدند.

دمکراتهای آذربایجان که نهضت خود را در دنباله نهضت مشروطیت و مکمل آن و خود را وارث سنن مجاهدین آن دوره می‌دانستند، مجسمه باقر خان را در میدان شهرداری تبریز تصب کردند. در ۲۴ آذر ماه ۱۳۲۵ پس از سقوط پیشه‌وری مردم تحت تأثیر احساسات آن مجسمه را که اثر دمکرات‌ها بود برانداختند. از این عمل معلوم می‌شود که نهضت پیشه وری چقدر به ضرر مشروطیت و آزادی و این قبیل معانی بوده‌ است.

چند جمله ایی از باقر خان سالار ملی :
- برای آزادی ایران از چنگال دولتین روس و انگلیس می جنگیم .
- رستم با آن همه خدمتی که به کشورمان ایران نمود عکسش را در گرمابه ها می گذارند وای بحال ما .
- مرحوم ستارخان و من آرزویمان این بود که همچون نادرشاه باکو و گنجه را به کشورمان ایران باز گردانیم .

داماد باقر خان سرتیپ هاشمی نام داشت که فرمانده قوای دولتی مأمور آذربایجان بود که در طی جنگی مختصر قوای دمکرات‌ها را در قافلانکوه مغلوب کرد و در میدان جنگ به درجه سرتیپی نایل آمد.

ماخذ : زندگینامه چهره های ماندگار

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نگاهی آماری به کارآفرین های زن

وضعیت زنان و دختران کارافرین دانشگاهی در ایران و جهان در تحقیق دیگری، اهداف و انگیزه های خانمها عبارت بود از: شناخت فرصت و به دست آوردن پول و لذت بردن از کار. با توجه به نتایجی که از تحقیق «توسعه کارافرینی زنان و دختران دانشگاهی» به دست آمده است، می توان گفت که زنان کارافرین بیشتر در محدوده سنی ۳۰ تا ۵۰ سال قرار دارند (که بسته به ملیت، این سن متغیر است). در «فلسطین اشغالی»، میانگین سنی خانمها ۵۲ سال است، در حالی که میانگین سنی مورد مشاهده در «اروپا» و «امریکا» ۴۰ سال است و میانگین سنی زنان کارافرین شرکت کننده در تحقیق انجام شده در ایران ۳۴ سال است. متغیر سنی افراد شرکت کننده در این تحقیق ۱۹ تا 54 سال است (که از این میان 76% از آنها متأهل اند). 9/21% آنها قبل از کارافرین شدن دانشجو، 5/31% کارمند تمام وقت در شرکتی دولتی، 8/24% کارمند تمام وقت در شرکتی خصوصی، 1/17% کارمند پاره وقت، 1% بیکار، 6/7% خانه دار، 4/13% کارفرما، بودند. مهمترین انگیزه ها و اهداف زنان کارافرین ایرانی - بترتیب اولویت – عبارت است از: رضایت شخصی ، اثبات شایستگی های خود، کمک به دیگران، داشتن قدرت و موقعیت اجتماعی برتر

خردمند بزرگ حکیم عمر خیام

      حکیم عمر خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقیان بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. تلاشها خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبر تألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 د

بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی به روایت یاسمین آتشی

بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی عطاملك‌ جوینی‌ كه‌ یكی‌ از وزیران‌ دربار هلاكو می‌باشد و كتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ او معروف‌است‌ به خواجه نصیرالدین توسی گفت اکنون که ایران در زیر یوغ اجنبی است و هیچ جای نفس کشیدن نیست بهترین جای دنیا برای اقامت گزیدن کجاست ؟ تا از برای رشد و حفظ جان به آنجا در آییم خواجه خنده ایی کرد و گفت بهترین جا ایران است و از برای شخص خود من زادگاهم توس ، شما را دیگر نمی دانم مختارید انتخاب کنید و عزم سفر نمایید عطاملک پاسخ داد برای دانشمندانی نظیر ما بستر آرامش دروازه های باشکوهتری به روی آیندگان خواهد گشود و خواجه به طعنه گفت البته اگر آینده ی باشد ! چرا که فرار اهل خرد ، نفع شخصی عایدشان می کند  و در این حال دیار مادری همچنان خواهد سوخت امروز مهمترین وظیفه ما ایستادن و خرد را به کار بردن برای رفع ایستیلای اجنبی است و اگر این کار نتوانیم دیگر فایده ایی برای زنده بودن نمی بینم . ارد بزرگ اندیشمند و متفکر برجسته کشورمان می گوید : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد . عطاملک جوینی در حالی که به زمین می نگریست به خ