رد شدن به محتوای اصلی

تفسیر یکی از جملات ارد بزرگ - دکتر شهناز خاتمی

>
کار ما برآیند خواست و برنامه ماست آنکه خواست و برنامه ایی ندارد کاری انجام نمی دهد . ارد بزرگ 


چرا بعضی از آدمها برای خود آینده ایی نمی بینند ؟ دلسرد و نامیدند ؟ همواره آیه یاس می خوانند و ناخودآگاه بذر افسردگی می پاشند ؟
پاسخ به این سئوالات را می توان در یک کلمه خلاصه نمود و آن نداشتن (( امید )) است
از سخن ابتدایی بحث مان می شود نتیجه گرفت (( کار نتیجه داشتن خواست است )) و خواست بدون امید و هدف بوجود نمی آید .
شاید بگویید کار ما لزوما می تواند خواست ما نباشد و نتیجه نیاز و اجبار باشد ،
بله تمام افکار و کنش های ما پاسخی ست به نیازهایی که جسم و روان از ما انتظار دارند اما بطن نیاز های ما و حتی نوع نگاه ما ریشه در هدفمندی زندگی و خواستی عقلانی دارد ، امید و آرزو شکل ظاهری و بیرونی آن می باشد .
اعتیاد ، فحشا و بزهکاری در جوامعی رواج دارد که بذر نامیدی و یاس در آنها پاشیده شده باشد
سستی اجتماعی و عدم تحرک نسل نو نتیجه سرکوفتگی آرزوهای آنان است .
این نسل شاید نتواند ابتدا موجب ترقی و رشد خود شود اما انباشتن خواسته ها به ایجاد رستاخیزی بزرگ منتهی می گردد .
مهمترین اتفاقی که رخ می دهد ظهور رهبرانی است که گویی هیچ چیز نمی تواند آنها را از پای بیندازد
واقع امر آنست که جوامع قابلیتی را در اندرون خویش دارند که می توانند در آخرین لحظه انسانها را از بدترین کابوسها نجات بخشند .

در این جوامع مردان برتر و بقول فردریش نیچه (( ابر انسان )) متجلی می گردند و سخنانش درمانگر درد ها و رنج های نسل شان می گردد .

ابر انسان نسل خویش را دعوت به عملگرایی می کند . او می خواهد ضعفها را با کار و قیامی همگانی از بین ببرد .
ارد بزرگ جمله زیبایی در این زمینه دارد : " آنچه رخ داده را باید پذیرفت اما آنچه روی نداده را می توان به میل خویش ساخت " .

" به میل خویش " یعنی آنکه باید ادامه را با خواست خویش پیش برد نه خاموشی .
ارد بزرگ حدس می زند که نسل افسرده پیشاپیش برای سستی خویش هم دلایل بیاورد و بدین خاطر می گوید : " رویا پردازی که عملگرا هم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد ".
او تلویحا می گوید حتی می توان برای باروری و کار بیشتر به رویاها پناه برد و عقل محوری را که تابع واقعیتهای زمان حال خود می باشد را به کنار گذشت و آینده را به شکلی رویایی و دست یافتنی دید .
این خود باعث حرکت و جوشش می شود رویاها قابلیتی است که به انسان این نیرو را می بخشد که هر چیز به ظاهر غیر ممکن را نیز به دست آورد .

سخنان و کلمات بزرگان چنان انرژی در درون خود دارند که می توانند نسل های خاموش را از خواب های سنگین بیدار کنند .
شاید یکی از زیباترین جملات ارد بزرگ این جمله باشد که : آرامش اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد .

رسیدن به آرامش دائمی ! شعار تبلیغاتی بسیاری از خماران و اهل تصوف است فرقه های مختلفی از هندویان و بودایی ها هدف و خواست خویش را برای رسیدن به آرامش مطلق می دانند شاید معنای جمله ارد بزرگ را آن زمان بتوان خوب درک کرد که بدانیم این آرامش و خلسه وحشتناک موجب گشت قرنها شبه قاره هند تن به استعمار بسپارد .
اهل تصوف سعی می کنند به خود بقبولانند که اگر ما خوب باشیم ! به جهان از دریچه خوبی خواهیم نگرست پس در این حالت بدی وجود ندارد در حالیکه در هر ثانیه هزاران نفر در سرتاسر دنیا گرفتار رفتارهای خشنونت آمیز و تجاوز قرار می گیرند ارد بزرگ به این گوشه نشینان می گوید :
آنکه می گوید همه چیز خوب است و بدی وجود ندارد با کسی که همه چیز را اهریمنی می پندارد تفاوتی ندارد . برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی گرفتار آمدن است تنها کسانی خوبی را خوب می بینند که بدی و اهریمن را باور داشته باشند و از آن پرهیز کنند .
نگاه سخت ارد بزرگ به اهل تصوف و ریاضت کشان بدین خاطر است که او حرکت و جوشش نسل نوی سرزمینش را می خواهد و نه فسردگی و انجماد را...
باز در جایی دیگر می گوید : " آنکه زندگی بدون رنج و تلاش را برمی گزیند پیشاپیش مرگ خویش را نیز جشن گرفته است" .
ارد بزرگ در جایی سخت ترین حمله را به اهل تصوف و صوفی گری می کند که بسیار جالب و خواندنی است : " آنانی که در کنار ما زندگی می کنند اما کنشی ندارند و وارستگی را در پشت کردن به جهان می دانند گوشه نشینی می کنند و همه چیز را گذرا می دانند تکه گوشتهای هستند که هنوز از جهان حیوانی خود به دنیای آدمیان پا نگذاشته اند . آنکه ما را به این جهان آورد فر و خرد را مایه رشد ما قرار داد ، باید به آنان گفت خرد و دانش را انکار کردن با خوابیدن و مردن تمیزی ندارد " .

نتیجه این بحث را می توان اینگونه دانست که :

برای باروری و ایجاد تحرک و روحیه لازم در افراد باید ریشه های آرمانی و هدف آنها را تقویت نمود
باید روحیه بخشید
باید صوفی منشی را کالبدشکافی کرد و آثار وحشتناکش را معرفی نمود .
و در نهایت نباید انتظار داشت در جامعه ایی که شادی و امید وجود ندارد نوآوری رخ نماید...


http://drshahnazkhatami.blogspot.com/2009/08/blog-post_8666.html#comments


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

فلاسفه

تقريبا هر چيزي كه وجود دارد در معرض تاويل است؛ زندگي خود چيزي نيست جز ستيزه و جدال ارزش ها و مبارزه براي تاويل انديشه ها و آرمان ها . فردريش نيچه   گيتي همواره در حال زايش است و پويشي آرام در همه گونه هاي آن در حال پيدايش است . ارد بزرگ   من بين ديوانگي و مست فرقي نمي بينم جزاينكه ديوانگي مدت طولانيتري دارد . سه نه ك   زندگي رنج و درد نيست هديه ايي است براي شاد بودن . مادر گيتي جام زهر بر دهان کودک خويش نمي گذارد ، او مي پروراند براي بهروزي و خوشبختي . ارد بزرگ راستی بکارید که تنها از دانه پاک درخت تناور رشد می کند . آرشیت هيچ گاه عشق به همدم را پاينده مپندار و از روزي که دل مي بندي اين نيرو را نيز در خويش بيافرين که اگر تنهايت گذاشت نشکني و اگر شکستي باز هم ناميد نشو  چرا که آرام جان ديگري در راه است . ارد بزرگ   گاه لازم است که انسان ديدگان خود راببندد ، زيرا اغلب خود را به نابينايي زدن نيز نوعي خوشبختي است . نيوتون   نفرت همان خشم و غضب است که روي هم انباشته شده است . سيسرون   برنامه داشتن ويژه گي آدمهاي کارآمد است . ارد بزرگ   کسي که فکر نمي کند ، به ندرت دم فرو مي بندد . نيوتن  

ارد دوم و سورنا

داستانهایی از تاریخ ایران می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران(( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد . پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟ گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود . پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟ سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین . پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟ سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم . پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی ! سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم . پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من . اشک در دیدگان سورنا گرد آمد . بر اسب نشست . سپاهش به

ابو اسماعیل عبدالله پسر ابومنصور محمد انصاری هروی معروف به خواجه عبدالله انصاری

ابو اسماعیل عبدالله پسر ابومنصور محمد انصاری هروی غروب روز جمعه دوم شعبان 396 هـ.ق در كهندز هرات از مادری كه اهل بلخ بود تولد یافت. خانواده‏اش نسب به ابوایوب خالد بن یزید انصاری (وفات: 5 هـ.ق) صحابی معروف می‏رسانید. این ابوایوب همان كسی است كه رسو ل اكرم (ص) هنگام هجرت از مكه به مدینه در خانه‏آش فرود آمد و به همین مناسبت میزبان خوشبخت را صاحب رحل خواندند. عبدالله كه فرزند محبوب خانواده بود، از همان سالهای كودكی از استادان فن، علم حدیث و تفسیر آموخت. از جمله استادانش یحیی بن عمار شیبانی را نام برده‏اند كه از شیراز به هرات آمده و به تعلیم و تدریس مشغول بود و سعی داشت كه سنت عرفا را با شریعت تطبیق دهد و این راه و روش در مشرب شاگردش نیز اثری پایدار به جا گذاشت. بنا بر مشهور در همان سنین، به یمن حافظه قوی جلب نظر كرد و در كسب مقدمات و حفظ قرآن و اشعار عربی امتیازی یافت. هر چند استادانش شافعی مذهب بودند دیری نگذشت كه مذهب حنبلی اختیار كرد. به سال 417 هـ.ق در 21 سالگی برای تكمیل تحصیلات به نیشابور رفت. سپس به طوس و بسطام سفر كرد و به سماع و ضبط حدیث همت گماشت. در سال 423 هـ.ق عازم سفر حج شد و