رد شدن به محتوای اصلی

نوشته های محقق کشورمان فرزانه شیدا در مورد آرمان نامه ارد بزرگ


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

فلاسفه

تقريبا هر چيزي كه وجود دارد در معرض تاويل است؛ زندگي خود چيزي نيست جز ستيزه و جدال ارزش ها و مبارزه براي تاويل انديشه ها و آرمان ها . فردريش نيچه   گيتي همواره در حال زايش است و پويشي آرام در همه گونه هاي آن در حال پيدايش است . ارد بزرگ   من بين ديوانگي و مست فرقي نمي بينم جزاينكه ديوانگي مدت طولانيتري دارد . سه نه ك   زندگي رنج و درد نيست هديه ايي است براي شاد بودن . مادر گيتي جام زهر بر دهان کودک خويش نمي گذارد ، او مي پروراند براي بهروزي و خوشبختي . ارد بزرگ راستی بکارید که تنها از دانه پاک درخت تناور رشد می کند . آرشیت هيچ گاه عشق به همدم را پاينده مپندار و از روزي که دل مي بندي اين نيرو را نيز در خويش بيافرين که اگر تنهايت گذاشت نشکني و اگر شکستي باز هم ناميد نشو  چرا که آرام جان ديگري در راه است . ارد بزرگ   گاه لازم است که انسان ديدگان خود راببندد ، زيرا اغلب خود را به نابينايي زدن نيز نوعي خوشبختي است . نيوتون   نفرت همان خشم و غضب است که روي هم انباشته شده است . سيسرون   برنامه داشتن ويژه گي آدمهاي کارآمد است . ارد بزرگ   کسي که فکر نمي کند ، به ندرت دم فرو مي بندد . نيوتن  

جملات بسیار زیبا از سایت یگانه عزیزیان

جملات بسیار زیبایی از سایت یگانه عزیزیان هميشه بدنبال سرنوشتي بهتر براي خود باش ، و اگر کسب دانش  آرمانت است هر آنچه در اين مسير رنج ببري ارزشش را دارد . ارد بزرگ اين که آدميان از درسهاي تاريخ چيزي فرا نميگيرند مهم تر ين درسي است که تاريخ بايد به ما بياموزد . هاکسلي هيچ کس نمي تواند ما را بهتر از خودمان فريب دهد . گوته جام عمر را جز با مي دلدادگي به خرد و دانش پر مکن . ارد بزرگ آينده ها به نظر بزرگ جلوه ميدهند اما وقتي که گذشتند ميفهميم که چقدر ناچيز بوده اند. مترلينگ ديدي جهان در مشتي شن ، و سپهر در گلي خودرو ، بي نهايت در کف دستهايت گير و جاودانگي را در ساعتي به دست آر. ويليام بليک انسان وقتي تمام عيار، وحدت يافته، آرام، بارور و شادمان مي شود که فرآيند فرديت کامل شود، وقتي که ؛ خودآگاه و ناخودآگاه او بياموزند در صلح و صفا با هم زندگي کنند و مکمل يکديگر باشند. ک.گ.يونگ مرد دلير بهنگام ستيز و نبرد ، همراهانش را نمي شمارد . ارد بزرگ گواه جاودان آزادي انسان است انديشه‌‌ها و گفتار و كردارمان تارهاي پيله‌اي است كه پيرامون خود مي‌‌تنيم . سوامي ويو كاناندا داناي فرزانه بي‌آنكه گام سپارد، مي

ارد دوم و سورنا

داستانهایی از تاریخ ایران می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران(( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد . پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟ گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود . پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟ سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین . پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟ سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم . پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی ! سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم . پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من . اشک در دیدگان سورنا گرد آمد . بر اسب نشست . سپاهش به